80-11-25
عاقبت بعد از آن همه انتظار آن روز فرا رسید،روزی پر از دلهره ،پر از هیجان ،پر از ترس و پر از ......
همه از یکدیگر سوال می کردند ،عده ای باهم جمع شده هر یک درباره موضوعی سخن می گفتند،
مادران جدایی پسران خود را دعا می کردند ،یکی گریه میکرد ،یکی می خندید ،یکی غمگین بود ،
خلاصه هر کس برای خود قیافه ای گرفته بود ،هیچ کس در فکر کس دیگر نبود.آیا این همه کار برای
چی وبرای چه کسی وهدف چیست ؟همه این سوالها در یک جواب خلاصه می شد:
"سربازی"
دوستان برای یکدیگر سوال و جواب می کردند ، سوال چه بود ،اعزام کجاست ؟موضع این اجتماع برسر این
سوال بود ،هر کس جوابی می داد :تبریز ، تهران ، قزوین ،عجب شیر . اما کدام شهر ؟عاقبت سکوت
جواب را یک نفر شکست جواب : عجب شیر. و راهی سفری شدیم بدون هیچ امیدی..
به یاد........