81-03-04
تنهایی
خیلی تنهام ، تنهاتر از هرکس دنیا ، کسی نیست که باهاش درد دل کنم ،باهاش حرف بزنم ، بگم ، بخندم ..
هیچ کس اینجا نیست همه رفتند ف من ماندم و غمهای خودم تنهای تنها ...تنها چیزی که با آن گذر زمان را احساس نمی کنم نوشته هایی است که به یاد...... نوشتم و دیگه هیچی .بعد از 4 ماه هنوز نتونستم باهاش حرف بزنم ولی دوستش دارم ، دوست داشتنی که هنوز هیچیش معلوم نیست نمی دونم....
فعلا در این زندان سرد و بی روح گرفتار چیزهایی هستیم که هیچ معنایی ندارند و باید تحمل کرد تا روزی به در جاده های سبز آزادی برسیم و تا همیشه آزاد باشیم. امید است که این چنین باشد ..
به یاد کسی که در رویای خودم دوستش دارم......